در تاریخ معاصر ایران، شاپور بختیار چهرهای پیچیده و چندبعدی است که سرنوشت او به طرز عمیقی با تحولات سیاسی و اجتماعی کشور گره خورده است. بختیار در مقام آخرین نخستوزیر حکومت پهلوی، نقشی تاریخساز در تحولات ایران ایفا کرد.
زادگاه و تحصیلات؛ از ایل بختیاری تا دانشگاه سوربن
شاپور بختیار در سال ۱۲۹۳ در جنوب غربی ایران به دنیا آمد. خانواده او از طوایف ایل بختیاری بودند. وی تحصیلات دوره ابتدایی را در شهرکرد گذارند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند. او مدرک دیپلم خود را از مدرسه فرانسوی بیروت دریافت کرد. آشنایی او با دنیای سیاست و نظریات سوسیال دموکرات ها و علاقه به فرهنگ و ادبیات فرانسه خصوصاً شعر از همان دبیرستان فرانسوی شروع شد و تا آخر با او ماند.
وی در ۱۳۱۵ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن ثبتنام کرد. در ۱۳۱۸ با مدرک کارشناسی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه تحصیلاتش با وقفهای ۲ ساله روبهرو شد.
شاپور وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گردان اورلئان در راه آزادی این کشور جنگید. در ۱۳۲۴ دکترای خود را در حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. او دو مدرک کارشناسی در زمینههای فلسفه و اقتصاد عمومی، نیز دارد.
شاپور بختیار سیاستمداری شعردوست و شعرشناس بود و به حافظ انس و شیفتگی خاصی داشت. او به زبان فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت و علاوه بر آن با زبانهای آلمانی و عربی و بسیاری از نویسندگان و سیاستمداران برجستهٔ غرب و فرانسه آشنایی داشت.
حضور شاپور بختیار در وزارت کار
در اواخر ۱۳۲۹، به تهران احضار و مشاور وزیر کار شد و همزمان با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و اوج گیری جریان های سیاسی، به عضویت حزب ایران درآمد. بختیار در اواخر ۱۳۳۰ ش به معاونت وزارت کار انتخاب شد و در تیرماه ۱۳۳۱ در دولت پنج روزه احمد قوام کفالت وزارت کار را به عهده گرفت. پس از بازگشت مصدق به نخست وزیری، بختیار در سمت سابق خود تثبیت شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از معاونت وزارت کار استعفا داد و هیچگونه مزاحمتی برای او فراهم نشد.
زندانی شدن شاپور بختیار به اتهام توطئه بر ضد امنیت داخلی
در بهمن همان سال، به هنگام انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی و دوره دوم مجلس سنا، اعلامیهای مبنی بر مخدوش بودن انتخابات تهران و سایر شهرها صادر شد. بختیار در زمره امضاکنندگان آن بود که در نتیجه دستگیر شد و یک ماه در زندان لشکر دو زرهی به سر برد. در شهریور ۱۳۳۳، بختیار به اتهام توطئه بر ضد امنیت داخلی بازداشت و به سه سال زندان محکوم شد که پس از تحمل شانزده ماه و نیم، مورد عفو قرار گرفت. در اوایل نخست وزیری علی امینی نیز ۲۳ روز بازداشت شد.
در بهمن ۱۳۴۰، به دنبال وقایع دانشگاه تهران، به عنوان یکی از سران جبهه ملی به زندان افتاد و مجموعاً شش ماه و نیم در زندان بود. همچنین در چهارم بهمن ۱۳۴۱، به خاطر مخالفت با اصول ششگانه پیشنهادی محمدرضا پهلوی دستگیر شد و مدت هفت ماه در زندان به سر برد.
بختیار پس از آزادی، به فعالیت های اقتصادی پرداخت و مدتی مدیریت کارخانه وطن اصفهان و آبگینه قزوین و شرکت داکتیران را به عهده داشت. شرکت داکتیران با سرمایهگذاری عدهای از فرانسویان و چند بانک ایرانی و بنیاد پهلوی تشکیل یافته بود.
پیش از نخست وزیری
سالهای بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، برای افرادی همچون بختیار سالهای عذاب آوری بود و جو مایوس کنندهای در فضای سیاسی کشور وجود داشت. مصدق زندانی بود و جنبشش منزوی شده بود. بختیار همانند بسیاری دیگر از سران جبهه ملی سعی کرد در این سال ها سکوت کرده و محتاط باشد و در عین حال دشمنی خود با شاه را حفظ کند. تنها فعالیت سیاسی که بختیار در این سال ها داشت تحت عنوان جنبش مقاومت ملی و با حضور افرادی چون مهدی بازرگان و سید محمود طالقانی که بعدها از شخصیتهای کلیدی جمهوری اسلامی گردیدند بود.
بختیار در بخش خصوصی آغاز به کار کرد و مدیر برخی کارخانجات یا مشاور بعضی کارخانجات بزرگ بود
نامه شاپور بختیار به شاه
در جریان انقلاب نام او با امضای نامه سرگشاده به شاه همراه با کریم سنجابی و داریوش فروهر بر سر زبانها افتاد و سرانجام بعد از سقوط دولت ازهاری در شرایطی که انقلاب به روزهای اوج و پیروزی خود نزدیک شده بود و هیچکس از جمله کریم سنجابی، دبیرکل جبهه ملی عنوان نخستوزیری را نپذیرفته بود، پیشنهاد شاه برای تشکیل کابینه را البته با شروطی قبول کرد. اولین شرط بختیار برای پذیرش مقام نخستوزیری اخذ رأی تمایل مجلس بود که از سوی شاه پذیرفته شد. علت اصرار بختیار بر کسب رای اعتماد از مجلس این بود که بعد از سال ۱۳۳۲ سنت رأی اعتماد مجلس توسط شاه از بین رفته بود، چرا که این امر به مجلس فرصت میداد تا نخستوزیر منتخب شاه را رد کند. شرط دیگر طبق قول و قرار شاه و بختیار این بود مادام که مجلسین به دولت بختیار رأی اعتماد نداده، شاه تهران را ترک نکند.
اوجگیری انقلاب و قبول نخستوزیری
در اواخر سال ۱۹۷۸ و اوج گیری انقلاب ایران، شاه دستور آزادی بختیار از زندان را صادر کرد و از وی در دیداری خصوصی در کاخ نیاوران تهران خواست که مقام نخستوزیری ایران را قبول کند. بختیار با شاه توافق کرد که برای کابینه اش از مجلس سنا رای بگیرد، شاه از کشور خارج شود، ساواک منحل شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند و شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود.
بختیار دولت خود و برنامه آن را در ۲۰ دی ۱۳۵۷ به مجلسین (شورای ملی و سنا) معرفی کرد. در ۲۶ دی ۱۳۵۷ بختیار به همراه وزرایش با ۱۴۹ رأی موافق، ۴۳ رأی مخالف و ۱۳ رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت. مجلس شورای ملی قبلاً به او رأی اعتماد داده بود. تنها دقایقی پس از اخذ رای اعتماد، محمدرضا پهلوی که در فرودگاه انتظار میکشید، در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به همراه فرح پهلوی از کشور خارج شد. در آخرین لحظات خروج شاه از ایران، بختیار به وی اطمینان داد که تمام تلاش خود را برای حفظ کشور به کار بندد.
فرار از ایران
در ۲۷ دی، امام خمینی (ره) رفتن شاه را به ملت ایران تبریک گفت واعلام کرد که بزودی دولت موقت تشکیل خواهد شد. در چهارم بهمن، بختیار از پرواز هواپیمای امام خمینی(ره) از پاریس به تهران جلوگیری کرد. در پی این تصمیم جمع کثیری از مردم در اطراف مهرآباد اجتماع کردند و جامعه روحانیت در مسجد دانشگاه متحصن شدند. سرانجام، بختیار ناگزیر به گشودن فرودگاه شد و امام خمینی(ره) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به تهران آمد.
با به دست گرفتن کنترل تمام وزارتخانه ها و نهادهای دولتی از سوی کمیته های انقلابی، دفتر نخست وزیری نیز به دست انقلابیون جوان افتاد ولی یکساعت پیش از ورود آنها، بختیار به دانشکده افسری رفت و از آنجا با هلی کوپتر عازم مخفیگاه خود شد. وی در خاطرات خود نوشته است: «چند دقیقه پس از خروج از نخست وزیری، زندگی مخفی من آغاز شد. تنها رابط من با دنیای خارج … یک رادیو ترانزیستوری بود.»
گزارشهای متناقضی درباره نحوه خروج بختیار از ایران منتشر شده است. برخی روایت ها حاکی از این است که وی ۱۲ روز پس از ترک مقام نخست وزیری از طریق مرزهای غربی خاک ایران را ترک کرد. اما روایت دیگری که خود بختیار جزئیات آن را فاش می کند این است که وی تا مدت ها پس از ۲۲ بهمن ۵۷ در ایران بوده و در نهایت از طریق فرودگاه مهرآباد با چهره تغییر یافته و یک گذرنامه جدید خارج می شود.
ترور شاپور بختیار
حکم اعدام بختیار به صورت غیابی در دادگاه انقلاب صادر شد و مورد تایید امام (ره) قرار گرفت و داوطلبان اجرای حکم در دو مقطع زمانی تصمیم به پیاده کردن آن گرفتند. بار اول در تابستان ۱۳۵۹، یک سال بعد از فرار بختیار به پاریس و بار دوم ۱۵ مرداد ۱۳۷۰.
شاپور بختیار از سال ۱۳۵۸ که از ایران خارج شد تا زمان مرگ در سال ۱۳۷۰ حداقل دو بار مورد سوء قصد قرار گرفت. بار نخست در تابستان سال ۱۳۵۹ و یکسال پس از خروجش از ایران بود که از سوی یک تبعه لبنانی به نام انیس نقاش در خانه خود در حومه پاریس مورد حمله قرار می گیرد ولی جان سالم به در می برد.
سوء قصد دوم علیه شاپور بختیار که به کشته شدن وی می انجامد در ۱۵ مردادماه سال ۱۳۷۰صورت می گیرد که در جریان آن سروش کتیبه، منشی شخصی وی نیز جان خود را از دست میدهد.
افراد درگیر در این ترور سه نفر به نام های علی وکیلی راد، فریدون بویراحمدی و محمد آزادی بودند که با استفاده از چاقوی آشپزخانه، بختیار و سروش کتیبه را به قتل رساندند. مامور ارشد ایرانیتبارِ پلیس فرانسه و مسؤول تحقیق پرونده قتل شاپور بختیار درباره نحوه ترور آخرین امید خاندان پهلوی اینگونه توضیح داد: «پسرِ دکتر بختیار که خود افسر پلیس فرانسه و مسوول امنیتی محل سکونت پدرش بود دو روز بعد از به قتل رسیدن دکتر حدود ساعت ۱۲ و ربعِ روز چهارشنبه به خانه پدرش رفت و با جنازههای سروش کتیبه سکرِتِر دکتر و جنازه پدرش روبهرو شد و بلافاصله زنگ زد اداره پلیس و بنده نزدیک ساعت یک ربع به ۲ رسیدم آنجا.
… جنازه سروش کتیبه بود که بر روی سینهاش افتاده بود و چندین ضربه چاقو از پشت خورده بود. جلوتر که رفتم یک کاناپه جلوی پنجره سالن بود که به حیاط ختم میشد، جنازه دکتر بختیار روی کاناپه بود، گردن و رگهای دستش بریده شده بود.
… وقتی بیشتر تحقیق کردیم متوجه شدیم آخرین افرادی که به دیدن دکتر بختیار رفته بودند فریدون بویراحمدی به همراه دو نفر دیگر به نامهای علی وکیلیراد و محمد آزادی روز دوشنبه ساعت ۱۵ آنجا بودند. به دلیل امنیتی بودن پرونده، عکس هر سه نفر در تلویزیون و روزنامهها پخش شد. سه هفته بعد علی وکیلیراد در اطراف دریاچه ژنو دستگیر شد.
… فریدون بویراحمدی از اعضای نهضت مقاومت ملی ایران به رهبری دکتر بختیار، جزو معدود افردی بود که هر زمان دلش میخواست به دیدار دکتر بختیار میرفت. او دست راست دکتر بختیار بود. گویا بویراحمدی به دکتر بختیار گفته بود دو نفر از ایران از هواداران شما میخواهند شما را ببینند و با شما درباره منفجر کردن پالایشگاه نفت شیراز صحبت کنند، دکتر بختیار هم اعتماد صددرصدی به فریدون بویراحمدی داشت.
… روز واقعه قرار نبود سروش کتیبه آنجا باشد. این سه نفر وقتی میرسند به ۱۰-۲۰ متری خانه بختیار یهو سروش کتیبه را میبینند که به سمت خانه دکتر میآید. کتیبه این سه را میبیند. بویراحمدی از او میپرسد: «اینجا چه کار میکنی؟» کتیبه جواب میدهد: «آمدم یک کتاب که یادم رفته بود، بردارم بروم.» بویراحمدی میگوید: «حالا که آمدی با ما بیا توو.» بویراحمدی و کتیبه توی آشپزخانه مینشینند. محمد آزادی و علی وکیلیراد هم توی سالن پذیرایی پیش دکتر بختیار مینشینند.
قد محمد آزادی یک متر و ۸۵ و وزنش ۱۲۰-۱۳۰ کیلو بود. آنان نقشه ایران را روی میز می اندازند و محمد آزادی میگوید: «آقای دکتر بختیار پالایشگاه نفتی که میخواهیم بزنیم، اینجاست.» دکتر بختیار عینکش را میزند و دولا میشود روی میز که نقشه را نگاه کند محمد آزادی از پشت گلویش را میگیرد و به حالت خفه کردن فشار میدهد.
علی وکیلیراد هم در اعترافاتش در دادگاه گفت: «وقتی داشت خفهاش میکرد به من گفت برو یک چاقو بیاور. من هول شده بودم، رفتم توی آشپزخانه یکهو سروش کتیبه دید من هول شدهام گفت چی شده آقای دکتر چی شده؟» خواست از آشپزخانه بیاید داخل سالن که فریدون بویراحمدی از پشت دهانش را گرفت و با چاقو زدش، وکیلیراد هم یک چاقو برداشت و برای آزادی برد.
… کارشان هم که تمام میشود خودشان را تمیز میکنند و میروند گوشهای از حیاط میایستند و فریدون بویراحمدی پیش دو مامور پلیس که آنجا بودند، میرود و دفتر را پر میکند و ساعت را مینویسد که چه ساعتی رفتند و پاسپورتها را میگیرد و میآیند بیرون. هر کس که میآمد از کارت شناسایی یا پاسپورتش یک فتوکپی هم میگرفتند، بعد موقع رفتن پاسپورتها را پس میدادند.
چند روز بعد از واقعه، کت و شلوار و لباسهای هر سه نفر توسط یکی از روسپیهای ساکن در جنگلِ نزدیک خانه دکتر بختیار به اداره پلیس آورده شد. چند قطره لکه خون روی لباسها بود که بعد از آزمایش مشخص شد خون دکتر بختیار و آقای کتیبه است.
ما هم بعد از اطلاع از ماجرای اعدام شاپور بختیار فقط موفق به شناسایی و بازداشت علی وکیلیراد شدیم و محمد آزادی و فریدون بویراحمدی آب شدند و به زمین رفتند و ما هیچ وقت آنها را نیافتیم.»
source