ریتمِ بیش‌ازحد کند و شوخی‌های جنسی تنها چیزهایی‌اند که می‌توان از یک‌سومِ ابتداییِ فیلم به‌یاد آورد و البته برادرزنی که مدام پاپیچِ داماد است و این سؤال را به ذهن متبادر می‌کند که «بعد از پنج سال آشناییِ رضا با عروس، و با وجودِ این‌که مذاقِ رضا چندان با خانواده‌ی همسرش سازگار نیست، اصلن این وصلت چرا شکل گرفته است؟»

چنین ایده‌ای در تاروپودِ ساخته‌ی قبلیِ صحت، جهان با من برقص، تنیده شده بود: دوستانی بابتِ مرگِ قریب‌الوقوع جهانگیر (با بازی علی مصفا) دورِ هم جمع می‌شوند. در چنین وضعیتی، انتظار می‌رود که همه‌ی توجه‌ها یا نگرانی‌ها به‌سمتِ کسی باشد که در انتظار مرگ است و بقیه قاعدتن باید حواس‌شان به او باشد یا برای بالابُردنِ روحیه‌ی او کاری کنند یا نکنند؛ اما آن‌چه رخ می‌دهد این است که بقیه بیش‌تر به‌فکرِ زندگی و روابط خودند و عملن توجهی به جهانگیر و موقعیتِ او ندارند. صحت و صفایی، نویسندگان کار، با این استراتژی به توازیِ مرگ و زندگی و همه‌ی آن‌چه پیش‌تر گفته شد اشاره داشتند. مرگِ نابه‌هنگامِ کسی دیگر غیر از جهانگیر نیز در همین راستا عمل می‌کرد ــ هر چند خارج از مسیر طبیعیِ فیلم‌نامه بود ــ و چنین مفهمومی را برجسته‌تر می‌ساخت.

در صبحانه با زرافه‌ها نیز با چنین هدفی سروکار داریم و نیز شباهت‌های ساختاریِ بسیارِ دیگری نیز بینِ این دو فیلم وجود دارد. صحت و صفایی این بار برای خلقِ دنیای فانتزی و ابزوردی که همواره ازشان سراغ داریم، روی به تمهیدی آورده‌اند تا آن جهان را معقول‌تر و منطقی‌تر جلوه دهند. تمهیدِ استفاده از مواد مخدر در همین راستا عمل می‌کند و انتظارِ مخاطب نیز در همین راستاست. مشنگیِ حال‌وهوای صحنه‌ها، با علم به این‌که کاراکترها نیز در وضعیتی طبیعی به‌سر نمی‌برند، طبیعی‌تر جلوه می‌کند. بر خلافِ فیلم قبلی که مرگ عاملِ گردآورنده‌ی رفقا بود، این‌جا مراسم عروسیِ رضا (پژمان جمشیدی) چنین بهانه‌ای را فراهم می‌آورد. پویا (هوتن شکیبا)، مجتبا (بهرام رادان) و شاهین (بیژن بنفشه‌خواه) سه دوستی‌اند که به مراسم می‌روند، ولی برای این‌که خودشان را سرحال‌تر کنند، روی به مصرفِ مواد می‌آورند.

جوّ مراسم، که چندان باب میل آدمِ اهل‌حالی چون رضا نیست، و همچنین استرس روزِ عروسی باعث می‌شوند تا او هم بخواهد مواد مصرف کند. مصرفِ زیاد همانا و اوردوز همان. از این‌جاست که ایده‌ی محرّک اتفاق می‌افتد و فیلم واردِ داستان اصلی خود می‌شود. تا به این‌جا، فیلم زمان بسیار زیادی را صرف می‌کند تا به این نقطه برسد. ریتمِ بیش‌ازحد کند و شوخی‌های جنسی تنها چیزهایی‌اند که می‌توان از این قسمت به‌یاد آورد و البته برادرزنی که مدام پاپیچِ داماد است و این سؤال را به ذهن متبادر می‌کند که «بعد از پنج سال آشناییِ رضا با عروس، و با وجودِ این‌که مذاقِ رضا چندان با خانواده‌ی همسرش سازگار نیست، اصلن این وصلت چرا شکل گرفته است؟» پرسشی که صدالبته به پاسخی منتهی نمی‌شود.

source