در مبارزه با بزه، یکی از روشهای مهم که به کار میرود، شناخت کانونهای تولید و رواج بزه و از بین بردن آن است. مثلا بررسی میشود که در هر نقطه از شهر چه نوع جرائمی بیشتر رخ میدهد.
در مبارزه با بزه، یکی از روشهای مهم که به کار میرود، شناخت کانونهای تولید و رواج بزه و از بین بردن آن است. مثلا بررسی میشود که در هر نقطه از شهر چه نوع جرائمی بیشتر رخ میدهد. سپس سازمانهای مبارزه با بزه را متناسب با نوع و میزان آن جرائم، در آن نقطهها تجهیز میکنند. همچنین عوامل تولید بزه را هدف قرار میدهند. مثلا کوچه پسکوچههای باریک و تاریک موقعیتهایی هستند که در آنها جرائمی مانند خرید و فروش مواد مخدر یا نزاع بیشتر احتمال وقوع دارند. در شهرسازی تلاش میشود این نوع معابر اصلاح شوند و روشنایی آنها تأمین شود. واژه وفاق ملی چند ماه است در ادبیات سیاسی ایران رواج یافته است. محدودکردن مفهوم وفاق به دوستی سیاسی و بدوبیراه نگفتن به رقیب سیاسی، بیمعنا و سادهانگاری است. در عرصه حکمرانی میتوان وفاق را اینگونه تعریف کرد: «اشتراک ارادههاست بر سر اصول، معیارها، هنجارها و قواعد پایه و رعایت آنها در جهت منافع ملی و پیشرفت کشور». مثلا اگر سلامت اداری، اقتصادی و سیاسی یک قاعده، معیار و اصل اساسی باشد، وفاق چنین خواهد بود که بین نهادها اراده مشترک برای مبارزه با فساد شکل بگیرد و به آن عمل شود. در این صورت، کانونهای مولد فساد بهعنوان کانونهای ستیز نمیتوانند طرف وفاق قرار گیرند. از اینجاست که اول باید این پرسش را پاسخ داد که کانونهای جدالخیز و دعواساز سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایران کجاها هستند و چه عواملی مولد جدال و دعوا و ستیزند. بدون پاسخ به این پرسش، شعار وفاق ملی از حد یک پند و اندرز اخلاقی و بیاثر فراتر نخواهد رفت. وفاق و ستیز یک امر فردی نیستند. اینکه مثلا یک نماینده در مجلس یا یک سخنران در تریبون و مصاحبه سخنان تند انتقادی یا مخالف میگوید، اهمیتی ندارد. چنین رقابتی طبیعت ناگزیر سیاست است. مثلا نمیتوان توقع داشت که مخالفان دولت از در وفاق و دوستی با دولت درآیند. تفکر و سیاست آنها چنین اقتضایی ندارد. توقع حضور آنها در حلقه وفاق، انتظاری بیجا و ناشیانه است. مهم این است که مخالفان تا چه اندازه اصول، قواعد، هنجارها و قوانین را رعایت میکنند. وفاق و ستیز اموری نهادیاند، نهادهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هستند که مولد وفاق یا ستیزند و کارگزارانشان، آن را در عرصههای مختلف منتشر میکنند و توسعه میدهند. هرجا که فساد وجود دارد، کانون تولید ستیز است و وفاق با آن کانون و کارگزارانش بیمعناست. فساد یعنی عدم رعایت اصول اساسی و نقض قانون و سوءاستفاده از قدرت در جهت جلب منافع شخصی در تقابل با مصالح عمومی و منافع ملی. با کانون مولد فساد جز ستیز نمیتوان داشت. کانونهای فساد مانند همان کوچه پسکوچههای تودرتوی تاریک قدیمیاند که در زوایای پنهان آنها هر جرمی، از نزاع و قتل تا معامله مواد مخدر و اموال سرقتی ممکن است رخ دهد. پلیس و شهرسازان برای مقابله با این جرائم و آسیبها، با اوباش، قاتلها، سارقان و موادفروشها توافق نمیکنند، بلکه با تغییرات محیطی و روشنکردن معابر امکان وقوع جرم را کاهش میدهند و با دستگیری و برهمزدن امنیت خلافکارها و دستگیری آنها، محیطی آرام و بدون ستیز میسازند. جریانهای مولد فساد، جریانهای ضد وفاقاند. آنها با نقض اصول، قواعد، هنجارها و قوانین، امکان وفاق را از بین میبرند و ستیز میآفرینند. اگر وفاق تنها یک شعار انتخاباتی نبوده است؛ اگر شعار وفاق محدود به سطح یک توصیه اخلاقی ساده نیست؛ اگر وفاق را در معنای بالاکشاندن شکستخوردگان انتخابات برای به دست آوردن دل آنها نمیدانند؛ اگر برای ایجاد و گسترش وفاق ارادهای معطوف به عمل وجود دارد، دولت باید متوجه این امر باشد که ایجاد وفاق بدون ستیز با کانونهای مولد شقاق و فساد و ضد وفاق ممکن نیست. این کانونها بهویژه در اقتصاد پشت پرده که به تاراج خو کرده است، به گله گرگها میمانند که حاصل کار مردم روستا را میدرند و میبرند. در اقتصاد، اجتماع، سیاست و فرهنگ کانونهای ستیز و فساد کجا پنهان شدهاند؟ این پرسشی است که دولت باید به آن پاسخ داده و پاسخش را افشا کند و برای مقابله با آن برنامه بریزد و نیروی انسانی و مدیریتی کارآمد به کار بگمارد. تا به حال که نشانه قابلی از توجه به این پرسش از سوی دولت مشاهده نشده است. شتاب نباید کرد ولی مجال چندانی هم باقی نیست. اگر قرار بر وفاق ملی در جهت حفظ منافع است، به جدال با کانونهای ستیز باید رفت. با گرگها نمیشود چایی نوشید، گپ زد، تفریح کرد و اتفاق داشت.
source