طرفداری | آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از کتاب «مردان فوتبال» است که سایمون کوپر آن را به رشته‌ی تحریر در آورده است. 

میشائیل بالاک | آوریل 2002

میشل پلاتینی برای دیدن بازی چهارشنبه شب آلمان-آرژانتین به استادیوم آمده بود که خبرنگاران آلمانی دور او تجمع کردند. از او یک سوال شیطنت‌طلبانه پرسیدند: نظرت در مورد میشائیل بالاک چیست؟ گفت به واقع چیز زیادی در موردش نمی‌دانم‘ بالاک همان بازیکن درشت‌جثه آلمانی بود که آن‌ گل‌ها را مقابل لیورپول، تیم ژرارد هولیه به ثمر رساند. یک شوت دیدنی و یک ضربه سر. پلاتینی گفت بالاک برابر لیورپول دو گل متفاوت به ثمر رساند. این بسیار مهم استپیش از رسیدن با لورکوزن به مرحله نیمه نهایی لیگ قهرمانان، میشائیل بالاک که بیست و پنج سال سن داشت، به طور کل در خارج از آلمان ناشناخته بود.

 

 

برای آلمانی‌هایِ کمی این مسئله عجیب است. بیست‌وپنج سال در آلمان، سن به غایت کمی در فوتبال به شمار می‌رود. چیزی به ماننده چهارده ساله بودن در سایر کشورها. بالاک بازیکنی آینده‌دار در نظر گرفته می‌شود. امید زیادی به او بسته‌اند اما این به آن معنی که هواداران آلمانی او را دوست دارند نیست. مانند بسیاری از بهترین فوتبالیست‌های آلمانی، او از آلمان شرقی می‌آید. در روستایی در شرق بزرگ شد و فرزند یک مهندس ساختمان بود. فوتبال را با بازی در باشگاه کمونیست موتور کارل-مارکس-اشتات آغاز کرد و به مدرسه‌ای ورزشی در منطقه خود رفت.

در واقع به شیوه‌ای عالی فوتبال را آموخت. بازیکنان با استعداد شرق آلمان، فوتبال را با تمرین دائم و بازی کردن بی‌وقفه یاد می‌گرفتند و آن‌ها که موفق می‌شدند کیفیت‌های متنوع‌تری به نسبت فوتبالیست‌های غرب داشتند که مربیانِ آن‌ها سعی می‌کردند همه چیز را سرگرم‌کننده باقی نگه دارند. فوتبال آلمانِ کنونی به بازیکنان بخش اوسیس تکیه کرده است، کسانی نظیر ینس یرمیس، کارستن یانکر، الکساندر زیکلر و همتیمی بالاک در لورکوزن، اولف کریستن سی و شش ساله که آنقدر پر سن و سال است که زمانی خبررسان پلیس امنیتی اشتازی بود.

بالاک سیزده سال داشت که دیوار برلین فرو ریخت؛ پس به غرب آمد و به کایزرسلاترن پیوست. هنوز همان خجالتی‌بودن کلیشه‌ای مردمان شرق را با خود داشت. وقتی باشگاه سال 1998 قهرمان بوندسلیگا داشت، هنوز به بازیکن ثابت تیم تبدیل نشده بود. بااستعداد بود اما ثبات نداشت، کمی هم لطیف به نظر می‌آمد. در نهایت کایزرسلاترن با 2.5 میلیون پوند او را به لورکوزن فروخت. آنجا شماره 13 را انتخاب کرد که زمانی مایملک اسطوره بومی منطقه، رودی فولر بود. قصد او کمی شیطنت‌آمیز بود. بعد مصدوم شد. یک گل به خودی زد که باعث شد لورکوزن، بوندسلیگا را از دست بدهد و بعد از آن در زمین گریه کرد. در یورو 2000 هم تنها 63 دقیقه اجازه‌ی بازی پیدا کرد. بعد اتفاقاتی افتاد و بالاک به بازیکنی بزرگ تبدیل شد که رئال مادرید و بارسلونا برای خرید او تلاش کردند. اما با 30 میلیون پوند به بایرن مونیخ پیوست، انتقالی که پس از اتمام این فصل عملی می‌شود. (البته پیشنهاد بایرن قبل از این بود که کمپانی پخش مسابقات بوندسلیگا ورشکست شود، حالا شاید بایرن پشیمان شده باشد.)

تغییرِ او مصادف با زمانی شد که به یک هافبک هجومی تغییرپُست داد. بازیکنی که به همه‌جا سرک می‌کشید، مثل یک پرنده خود را به محوطه جریمه می‌رساند و با سر گل می‌زد. پیش از آن در پست لیبرو یا هافبک دفاعی داشت استعداد خود را هدر می‌داد. حالا یک هافبک میانی همه‌کاره است، هم خوب حمله می‌کند و هم دفاع. لوتار ماتئوس جدید. تغییر دیگری هم در او شکل گرفت. حالا خودم را بازیکنی با اعتماد به نفس می‌دانم.

مجله اشپیگل که نمونه آلمانی گاردین است و طلایه‌دار دموکراسی در این کشور، در یادداشتی طولانی بالاک را شخصی خودخواه معرفی کرد. پدرش این توصیف را زباله با سس اضافه معرفی کرد اما افراد زیادی هنوز این دیدگاه را باور دارند. یک نشریه ورزشی، بالاک را در رده سوم فوتبالیست‌هایی قرار داد که بیش از همه برای مردم منفور هستند. در نگاه آلمانی‌ها، او شبیه مردی غارنشین است اما خودش را جذاب می‌داند: خوب لباس می‌پوشد که همین در آلمان مشکوک در نظر گرفته می‌شود. بازیکنی دارای ظرافت است که موهای مجعد سیاهی دارد و گاهی با فرانتس بکن باوئر جوان مقایسه می‌شود. راینر کالموند مدیر لورکوزن او را قیصر جوان نامیده بود. 

اما او یک خودپسندی همیشگی دارد. با وجود اینکه بازیکنی اهل کار تیمی است، هیچوقت مجذوب دور هم جمع شدن با بازیکنان هم‌تیمی نبوده است. بایر لورکوزن تیمی نیست که کسی رویای بازی در آن را از کودکی داشته باشد. یا اینکه برای پیراهن آن بمیرد. اما مسئله برای بالاک شخصی است و در آن زیاده‌روی می‌کند. پس از یورو 2000 گله کرده بود که جام برای او هیچ دستاوردی نداشت. درست بود اما یک بی‌تفاوتی نسبت به وضعیت تیمی بود که باید برای آن سوگواری انجام می‌شد. در بایر، یک بار برای مربی خود برتی فوتگس پس از تعویض شدن، بالاک-بازی در آورد. یا وقتی رئال مادرید مبلغی درشت به لورکوزن برای او پیشنهاد داد، آن را شخصا رد کرد و گفت چیزی که بیش از همه مهم است، مبلغی است که خودتان به دست می‌آورید. 

کریستین زیگه یک بار به طعنه گفت نمی‌شود چیزی به او گفت. او همین حالا قهرمان جهان است. زیگه که آن زمان در اسپرز بازی می‌کرد، در آلمان با بالاک هم‌بازی بود. بالاک گفته بود زیگه عصبانی است چون او تکلی در تمرین روی پایش رفته است. او را زمین زدم. گفت دیوانه شده‌ای؟ گفتم خفه شو، هرکاری دلت می‌خواهد بکن. انتقادها برای بالاک اهمیتی نداشته‌اند. پدرش به اشپیگل گفت خوشبختانه پسرش کسی نیست که زیاد فکر کند و برای او همه چیز مرتب است. 

فصل، فصل او بود. عدم آمادگی آلمانی‌ها در سال‌های اخیر به اوج خود رسید و در مونیخ 5-1 (به انگلیس) باختند. سه گل در بازی پلی آف برابر اوکراین زد تا تیم به جام جهانی برسد. در خط هافبک بازی می‌کرد اما با پانزده گل زده، دومین گلزن بوندسلیگا بود. لورکوزن با کمک او هنوز در کورس کسب قهرمانی بوندسلیگا قرار داد و از لیگ قهرمانان حذف نشده‌اند. 

آن 99.99 درصد فوتبال دوستان آلمانی که طرفدار لورکوزن نیستند، بازی نیمه نهایی برابر منچستریونایتد را یک پیشگویی از تابستان و جام جهانی می‌بینند. آلمان در حال حاضر با کمبود بزرگان ورزشی روبرو است، آن‌ها حتی دیگر در تنیس خوب نیستند و تمام اعتماد به نفس ملی آن‌ها در فرمول یک و برادران شوماخر است. بالاک درست در زمان جام جهانی ظهور کرده است. تیم آلمان دوباره دارد قابل احترام می‌شود. اما آن‌ها قهرمان جهان نمی‌شوند، اینطور فکر نمی‌کنید؟

حالا که دارم این خطوط را می‌نویسم باید بگویم به طرز ترسناکی به آن نزدیک شده بودند. بالاک بیچاره به خاطر کارت زرد دوم در بازی کره جنوبی، فینال را از دست داد و به خاطر تمام افتخاراتی که در آلمان و انگلستان به دست آورده، به عنوان یک بازنده بزرگ به تاریخ فوتبال خواهد رفت. دو فینال لیگ قهرمانان را شکست خورد و به مدال نقره و برنز جام جهانی رسید. حتی در یورو 2008 طعم دوم شدن را چشید. یک پایان مناسب برای دوره بازی او می‌تواند قهرمانی یورو 2012 برای آلمان، بدون حضور او باشد.  

source