در آوریل ۱۹۷۵ وقتی پیر جمیل، رهبر حزب کتائب -حزب فالانژ لبنان- در حال بازدید از کلیسایی در حال ساخت، در منطقه عین الرمانه بود، هدف حمله سرنشینان مسلح خودرویی ناشناس قرار گرفت. جمیل از سوءقصد جان سالم به در برد ولی این حمله به یک جنگ داخلی کموبیش ۱۵ساله در لبنان منجر شد. جنگی داخلی و چندوجهی که گروههای مختلفی در آن علیه هم مشغول تبادل آتش شدند. از مسیحیان مارونی تا گروههای سکولار، از فلسطینان وابسته به سازمان آزادیبخش فلسطین تا گروههای دروزی، از مسلمانان سنی تا گروههای ارمنی و البته یک گروه دیگر که تا آن زمان نهتنها در منازعات فرقهای لبنان دخالت مسلحانه نداشتند بلکه گروهی کمتأثیر در فضای سیاسی، به لحاظ اقتصادی در تنگنا و به لحاظ جغرافیایی محدود به جنوب لبنان و بخشهایی از بقاع بودند.
قصد بازگویی روایت جنگهای داخلی لبنان و نیروهای تأثیرگذار بر آن را ندارم؛ هرچند این جنگ ماجراهای حیرتانگیز، تأسفبار و درسآموز را در دل خود دارد؛ از داستان ربودن حاج احمد متوسلیان تا کشتار صبرا و شتیلا، از درگیریهای خونبار فلسطینیان مسلح با گروههای لبنانی تا مذاکرات گروههای لبنانی با اسرائیل در قالب هیئت نجات ملی.
جنگهای داخلی لبنان یک ماجرای دیگر هم در دل خود داشت که تلاش میکنم روایتی مجمل از آن به خوانندگان ارائه بدهم؛ چگونگی سربرآوردن شیعیان لبنان از اقلیتی ضعیف و غیرمؤثر، به یکی از مهمترین گروههای جمعیتی سیاسی-نظامی در لبنان.
شیعیان لبنان -همانطور که پیشتر گفته شد- به لحاظ تاریخی در این کشور جزء طبقات محروم محسوب میشدند و در مقایسه با دیگران، بدترین شرایط را از لحاظ منطقه اسکان، مسائل امنیتی، بهداشتی و اصلاحات عمرانی داشتند. مشاغل بدنی و سنگین عمدتا بر عهده شیعیان بود و علاوهبراین، ساختار سیاسی حاکم نیز با اعمال فشارهای اقتصادی از یک سو و رواج فرهنگ ضدیت با تشیع، انزجار از شیعیان را در جامعه لبنانی دامن زده و ترویج میکرد. در چنین شرایطی بود که امام موسی صدر، روحانی صاحبنام ایرانی-لبنانی (در کنار مجلس اعلای شیعیان لبنان که با هدف نظامبخشی به امور داخلی شیعیان پایه گذاشته بود) نخستین سازمان غیردولتی شیعیان را به نام حرکةالمحرومین، با هدف دفاع از حقوق شیعیان در جامعه چندقومیتی و چندفرقهای لبنان تأسیس کرد. حرکةالمحرومین، یک شاخه نظامی مخفی نیز داشت که عمدتا از دانشجویان شیعه دانشگاه پلیتکنیک بیروت تشکیل شده بود و در منطقه عینالبنیه، تحت نظر نیروهای فلسطینی جنبش فتح، آموزش نظامی میدیدند. در سال ۱۹۷۵ و هفت ماه پس از تشکیل مخفیانه این شاخه نظامی، یک مین ضد تانک حین فراگیری روش استفاده از مینهای ضد تانک بین داوطلبان منفجر شد و به کشتهشدن ۲۷ نفر و مجروحشدن شمار دیگری از آنها انجامید. در پی این انفجار، موسی صدر تصمیم گرفت خبر تشکیل شاخه نظامی حرکةالمحرومین، موسوم به «افواج المقاومة اللبنانیه» یا به اختصار «امل» را اعلام کند: «اینک وقت آن رسیده که ولادت این جنبش ملی و شرافتمند را اعلام کنیم، حرکتی که اعضای آن آمادگی دارند تا همه چیز را در راه پاسداری از کرامت میهن و جلوگیری از تجاوزات بیمحابای دشمن تقدیم کنند».
شکلگیری جنبش امل، اگرچه ریشه در تبعیضهای بسیار علیه شیعیان لبنان داشت، اما جنگ داخلی لبنان و درگیری گروههای فالانژ و عمدتا مسیحی و مارونی با گروههای فلسطینی -در شرایط فقدان یک گروه حامی مؤثر لبنانی- پیشرانه شکلگیری امل بود.
قریب به سه سال بعد از تأسیس، با ربودهشدن امام موسی صدر در لیبی، به مدت یک سال مصطفی چمران رهبری این جنبش را بر عهده گرفت، اما در سال ۱۹۷۹ و پس از شهادت مصطفی چمران در جبهههای ایران، نبیه بری به رهبری امل انتخاب شد.
انتخاب نبیه بری را بهنوعی میتوان آغاز افول جنبش امل بین شیعیان لبنان دانست. هرچند نبیه بری در ساختار سیاسی حکومت لبنان حتی تا جایگاه ریاست مجلس هم بالا رفت، اما بعد از عملیات الجلیل و مذاکرات صلح هیئت نجات ملی عملا جایگاه خود را بین بخشهای مهمی از نیروهای شیعه درون جنبش امل از دست داد.
برای اینکه بدانید، داستان عملیات الجلیل بهطور خلاصه این بود که بعد از سوءقصد ناموفق یکی از اعضای گروه ابونضال علیه سفیر اسرائیل در انگلستان، مناخیم بگین، نخستوزیر وقت اسرائیل، در ششم ژوئن ۱۹۸۲ دستور حمله به جنوب لبنان را صادر و ارتش اسرائیل، بیروت و قسمتهایی از جنوب لبنان را اشغال کرد. پس از این حمله، نبیه بری به هیئتی موسوم به هیئت نجات ملی پیوست که با کمک آمریکا و با هدف پایاندادن به جنگ، به مذاکره با اسرائیل میپرداخت (مذاکراتی که نتیجه آن اعمال محدودیت بیشتر برای نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین و جابهجایی فرماندهی ساف از بیروت به شهر طرابلس لبنان بود). حضور نبیه بری در این هیئت، انتقادات بسیاری را بین شیعیان لبنان برانگیخت و بسیاری از اعضای امل از آن جدا شدند؛ ازجمله سه گروه اصلی عضو امل شامل «امل اسلامی» به فرماندهی سیدحسین موسوی جانشین نبیه بری در امل، «حزب دعوت اسلامی» به رهبری سیدمحمدحسین فضلالله، «تجمع علمای مسلمین» به رهبری صبحی طفیلی و «مجلس اعلای شیعیان لبنان» به رهبری شیخ شمسالدین.
این گروهها برای پایهگذاری ائتلافی جدید با هدف مبارزه با اسرائیل، گروهی ۹نفره را انتخاب کردند که نتیجه مذاکرات آنها، منشوری بود که به «سند ۹» معروف شد و «ایمان به اسلام، مقاومت در برابر اسرائیل و پذیرش ولی فقیه» را بهعنوان معیارهای تشکیل ائتلاف جدید اعلام میکرد. سرانجام پنج نفر از این
۹ نفر، اولین هیئت رهبری گروه جدید با نام «شورای لبنان» را تشکیل دادند. پس از تشکیل «شورای لبنان» و آغاز مخفیانه فعالیتهای آن بود که در نوامبر ۱۹۸۲ سفارت آمریکا در بیروت در عملیاتی منفجر شد و گروهی که خود را «جهاد اسلامی» معرفی میکرد، در تماس با یک نشریه فرانسوی، مسئولیت آن را بر عهده گرفت. یک سال بعد هم پایگاه نظامیان آمریکایی و مقر چتربازان فرانسوی در بیروت هدف حمله مشابه قرار گرفت که در جریان آن ۲۴۱ آمریکایی و ۵۸ فرانسوی کشته شدند. به فاصله کمی در حمله به پایگاه اسرائیل در صور، ۲۹ افسر اسرائیلی به قتل رسیدند. گروه جهاد اسلامی مسئولیت همه این حملات را بر عهده گرفت. این حملات توجه آمریکا و اسرائیل را به شیعیان بقاع جلب کرد. اسرائیل برای سرکوب گروههای شیعی لبنان با همراهی فالانژهای لبنانی حملات گستردهای را به بقاع و ضاحیه ترتیب داد. این حملات به شکست انجامید و در نتیجه آن گروههای شیعی توانستند با همراهی دروزیها به رهبری کمال جنبلاط، بیروت را تصرف کنند. در چنین شرایطی بود که در ۱۶ فوریه ۱۹۸۵ و در اولین سالگرد شهادت «شیخ راغب حرب» از رهبران معنوی مبارزه با اسرائیل، در حسینیه شیاح در بیروت، حزبالله لبنان رسما اعلام موجودیت کرد و تا چهار سال بعد که اولین کنگره رسمی حزبالله برگزار شد (همان کنگرهای که در آن شیخ صبحی طفیلی بهعنوان دبیرکل، شیخ نعیم قاسم بهعنوان جانشین دبیرکل، محمد فنیش بهعنوان رئیس دفتر سیاسی و سیدحسن نصرالله بهعنوان رئیس شورای اجرائی انتخاب شدند) کسی از کادر رهبری این جنبش اطلاعی نداشت.
از اینجا به بعد داستان شکلگیری حزبالله را تقریبا همه میدانید. صبحی طفیلی بعدها با حزبالله به اختلاف برخورد، جنبش «ثوره الجیاع» را تأسیس کرد، درگیریهای گستردهای در منطقه را سازمان داد، به منتقد حزبالله و ایران تبدیل شد و نهایتا از طرف دولت لبنان در حصر خانگی قرار گرفت. پس از او در کنگره سال ۱۹۹۱ سیدعباس موسوی به دبیرکلی حزبالله انتخاب شد، اما فقط چند ماه بعد خودروی او در جاده تفاحتا با هلیکوپترهای اسرائیل مورد اصابت راکت قرار گرفت و به همراه همسر و فرزند ششسالهاش به شهادت رسید. پس از سیدعباس موسوی، در سال ۱۹۹۲، سیدحسن نصرالله بهعنوان سومین دبیرکل حزبالله لبنان معرفی شد و تاکنون این مسئولیت را بر عهده دارد.
حزبالله لبنان حالا و قریب به سه دهه پس از شکلگیری، منسجمترین و احتمالا مؤثرترین تشکیلات سیاسی-نظامی ضد اسرائیل است. حملات اخیر اسرائیل به حزبالله، جدا از پیچیدگی و درهمتنیدگی اطلاعاتی، تکنولوژیک و نظامی، احتمالا بخشی از یک برنامه بزرگتر برای حذف یا حداقل غیرمؤثرکردن بزرگترین دشمن در جوار این کشور است. حزبالله پیشازاین همواره از خاکستر جنگهای مشابه با دشمن همیشگیاش -اسرائیل- سر برآورده است که شاید بزرگترین نمونه متأخر آن جنگ ۳۳روزه باشد.
باید نشست و دید سرنوشت جنگی که نتانیاهو برای بقا در ساختار سیاسی اسرائیل سخت به آن نیازمند است، چگونه رقم خواهد خورد و از دل این آتش، معادلات چگونه پیش میرود.
source