«آفتاب تند و داغ بود. همه چیز در آن خیابان دمشق لهلهزنان عرق میریخت. ساختمانها و پیادهروها از هُرم گرمایی که از همه چیز برمیخاست تبدار میلرزیدند. صداها نیز سخت سوخته و خاموش بودند. فرح دمی پنداشت همین حالاست که خیابان سراسر از هوش برود». این آغاز داستانی است از غاده السمان با عنوان «بیروت 75» که بهتازگی چاپ جدیدی از آن با ترجمه سمیه آقاجانی در نشر ماهی منتشر شده است.

source