طرفداریاگر فوتبال را تنها یک بازی بدانیم، سخت در اشتباهیم. فوتبال، زبانی جهانی است که می‌تواند پیام‌هایی عمیق‌تر از گل‌ها و پاس‌ها را منتقل کند. این بازی زیبا، همان‌طور که زندگی میلیون‌ها نفر را متحول کرده، الهام‌بخش هنرمندان بسیاری بوده است. جایی که ضربه‌ای به توپ، همچون ضربه قلم‌مو بر بوم نقاشی، داستانی تازه می‌سازد.

بازیکنان هنرمند؛ رویای یک زمین سبزتر

چند بار از خود پرسیده‌ایم که بازیکنانی مانند اریک کانتونا، که تنها به فوتبال اکتفا نکردند و مسیر هنر را هم پیمودند، چگونه این دو دنیای متفاوت را در در کنار هم کنترل کردند؟ کانتونا، با آن شخصیت کاریزماتیک و پرآوازه، پس از خداحافظی از فوتبال، پا به دنیای سینما گذاشت و درخششی دیگر رقم زد. کانتونا بازیکنی است که با لگد به صورت تماشگر ضربه می‌زند، آیا می‌توانید او را در نقش یک عاشق دیوانه در یک فیلم رمانتیک تصور کنید؟ اگر قرار باشد در سریال پیکی بلایندرز و یا فیلم‌های مافیایی مارتین اسکورسیزی بازی کند، کمی داستان منطقی‌تر خواهد شد!

دیوید بکام، با آن شخصیت جهانی‌اش، نیز پیوندی عمیق با هنر برقرار کرده است. بکام نه تنها در زمین فوتبال به عنوان یک نماد شناخته می‌شود، بلکه در دنیای مد و طراحی نیز تأثیرگذار بوده است. او در همکاری با برندهای مطرح مد و ظاهرهای متفاوتش همیشه مرزی میان ورزش و هنر را جابه‌جا کرده است.

شاید الان کمی داستان تنش‌های میان او و سرالکس فرگوسن منطقی‌تر شود؛ فرگوسن به یک بازیکنان فوتبال نیاز داشت اما بکام علی رغم اینکه ستاره‌ای بی‌جانشین در ترکیب شیاطین سرخ بود، با مدل موهای عجیب و استایل‌های خاصش بارها منجر به خشم سرمربی تیمش شد.

از سوی دیگر، پاتریک امبوما، مهاجم پیشین کامرونی، پس از بازنشستگی به موسیقی روی آورد. امبوما با تسلط بر نواختن گیتار و علاقه‌اش به موسیقی آفریقایی، ثابت کرد که فوتبال و موسیقی می‌توانند زبانی مشترک برای انتقال احساسات باشند

 

ژرژ وه‌آ، ستاره پیشین میلان و رئیس‌جمهور سابق، نمونه‌ای دیگر است. وی پیش از سیاست، در موسیقی نیز فعالیت داشت و آلبوم‌هایی با پیام‌های اجتماعی و فرهنگی منتشر کرد. این بازیکن، نه تنها در زمین فوتبال بلکه در دنیای موسیقی و سیاست نیز ردپایی از هنر و تأثیرگذاری به جا گذاشته است.

آندرس اینیستا، یکی از آرام‌ترین و متواضع‌ترین بازیکنان فوتبال، نیز ارتباطی با دنیای ادبیات برقرار کرده است. اینیستا که همیشه با دقت در انتخاب کلماتش شناخته می‌شود، در نوشتن اتوبیوگرافی‌اش نشان داد که زبان او تنها با توپ نیست، بلکه با قلم نیز می‌درخشد. بازیکنی که علی‌رغم رنگ آبی اناری پیراهنش، برای تمام هواداران فوتبال حتی هواداران لوس بلانکوس نیز محبوب بود.

فوتبال در قاب هنر؛ نقاشی‌ها و موسیقی‌هایی از جنس فوتبال

اما این تنها بازیکنان نیستند که فوتبال را با هنر پیوند می‌زنند. هنرمندان بزرگی نیز از این بازی الهام گرفته‌اند. نقاشی‌های پله توسط اندی وارهول، نقاش مشهور آمریکایی، نشان می‌دهد که فوتبال تا چه اندازه توانسته فراتر از مرزهای زمین سبز، تأثیرگذار باشد.

 

در ایران نیز آثار هنرمندانی چون عباس کیارستمی، که فوتبال را در بستر فرهنگ و هنر بررسی کرده، نشان‌دهنده قدرت این ورزش در بیان مفاهیمی عمیق‌تر است. شاید بتوان گفت فوتبال مانند شعر حافظ است؛ ساده به نظر می‌رسد اما در دلش فلسفه‌ای عمیق نهفته است.

فوتبال مثل یک اثر هنری می‌تواند پیام اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی را منتقل کند؛ بطور مثال، دیدار شیلی و اتحاد جماهیر شوروی در پلی‌آف مقدماتی جام جهانی 1974 بود. پس از کودتای پینوشه در شیلی و سرکوب‌های خونین، شوروی به دلیل استفاده از ورزشگاه ملی سانتیاگو به‌عنوان زندان و شکنجه‌گاه، از حضور در بازی برگشت امتناع کرد. فیفا بازی را برگزار کرد و تیم شیلی بدون حریف، توپ را به دروازه خالی زد تا برنده اعلام شود. این بازی نمادی از تنش‌های سیاسی در فوتبال شد.

می‌توانم یک گل را برای شما شرح بدهم که نمونه بارز یک اثر هنری است؛ گل دنیس برگکمپ به آرژانتین در جام جهانی 1998! این گل چیزی فراتر از یک حرکت فوتبالی است؛ آن را می‌توان همچون ضربه‌ای به بوم نقاشی یا یک قطعه موسیقی پیچیده و هماهنگ در نظر گرفت. هر جزئیات این گل، از زمان‌بندی گرفته تا حرکت بدن، مانند یک اجرای هنری است که در آن دقت، زیبایی و خلاقیت با هم ترکیب شده‌اند. برگکمپ همانند یک نقاش ماهر، با هر حرکتش اثری جاودانه از خود به‌جای گذاشت که در تاریخ فوتبال ثبت شد.

فوتبال و هنر هر دو به دنبال یک چیز هستند: ارتباط. بازیکنی که با حرکتی استادانه توپ را به گل تبدیل می‌کند، همان پیام را به مخاطب می‌رساند که یک نقاش یا موسیقیدان با اثرش منتقل می‌کند. در حقیقت، زمین فوتبال و بوم نقاشی، هر دو میدان‌هایی هستند برای خلق زیبایی.

سیستم‌های مختلف فوتبال، مانند انواع موسیقی، می‌توانند هرکدام داستانی متفاوت را روایت کنند. یورگن کلوپ، با سیستم گگن‌پرسینگ، فوتبال را شبیه به موسیقی هوی متال ساخته است؛ تند، پر انرژی و بی‌وقفه. همان‌طور که در هوی متال سرعت، شلوغی و هماهنگی در هم تنیده‌اند، کلوپ هم تیم خود را وادار به بازی سریع و پر فشار می‌کند. هر لحظه، بازیکنان در حال دویدن و تحت فشار قرار دادن حریف هستند، درست مانند یک قطعه موسیقی که بدون توقف و با شدت بالا اجرا می‌شود.

در مقابل، آرسن ونگر با سیستم بازی خود، شبیه به موسیقی جاز است؛ آزاد، پیچیده و پر از خلاقیت. در این سبک، پاس‌های دقیق و ترکیب‌های هماهنگ یادآور لحظاتی از جاز هستند که در آن نوازندگان با هم در حال خلق لحظات جدید و غیرمنتظره هستند. این بازی نیازمند انعطاف‌پذیری و ابتکار بازیکنان است. پپ گواردیولا، با سیستم تیکی تاکا، که بر حفظ توپ و دقت در جابجایی‌ها تأکید دارد، شبیه به موسیقی کلاسیک است؛ منظم، دقیق و هماهنگ. هر حرکت در این سیستم مانند یک قطعه موسیقی کلاسیک است که با دقت و درستی خاصی در کنار هم قرار می‌گیرند.

در واقع، این سیستم‌ها نه تنها به نوعی فلسفه فوتبالی بلکه به نوعی موسیقی نیز تبدیل شده‌اند؛ هرکدام با لحن و ویژگی‌های منحصر به فرد خود. فوتبال تنها یک بازی نیست. برای برخی، زنگ تفریحی است در میان روزمرگی‌ها؛ اما برای دیگران، دریچه‌ای است به سوی فلسفه، هنر و زندگی. به قول معروف، گل زدن در زمین فوتبال آسان است، اما دل بردن در زمین هنر، کار هر کسی نیست…

source