استیون دیکارولی – ترجمۀ امیر کمالی
«پارادایم» نخستینبار به شکلی بنیادین در ششمین کتاب آگامبن، «اجتماع آینده» ظاهر شد و بدینسان با نخستین اندیشههای صریح سیاسی او همزمان است. «اجتماع آینده» در سال 1990 بلافاصله پس از تجزیۀ اتحاد جماهیر شوروی و افزایش فشارها در چینِ کمونیستی انتشار یافت و اینگونه تصور شد که نهتنها در مقامِ پاسخی به این رویدادها، بلکه بهمنزلۀ کمکی به مباحثاتی دربارۀ امکان تصور جامعهای است که هیچ ضابطه و معیاری برای تعلّق و وابستگیهایش ندارد. به دنبالِ فروپاشی بلوک سوسیالیستی، نویسندگانی همچون موریس بلانشو، ژرژ باتای و ژان لوک نانسی به منظور پیشگیری از رویآوردن به این ضوابط که شامل استثنای حاکمیت در شکلی قدرتمند میشود، این پرسش را طرح کردند که چگونه جامعه در غیابِ ضوابطِ عضویتی مشخص (مذهب، ایدئولوژی، نژاد و نظایر اینها) توانایی شکلگیری دارد، خاصه آنجا که یک اجتماع به استفاده از زبان خالص روی میآورد. ورود آگامبن به این مبحث با بازامکانپذیری ارتباط میان فرد و اجتماع، مانند کل و جزء و عام و خاص آغاز میشود.
فصل سوم «اجتماع آینده»، «نمونه» نامگذاری شده است که با بحث تضاد میان عام و خاص شروع میشود، و آگامبن در آنجا معتقد است که این تناقض «ریشه در زبان دارد». این تناقض آشنا، همانگونه که آگامبن به آن اشاره میکند، هنگامی به وجود میآید که در کنشِ نامگذاری چیزی بهعنوان یک درخت یا گاوآهن یا تلخ، تکینگیِ واقعی آن چیز، به وسیلۀ ویژگی مشترکشان به عضوی از یک طبقۀ عام و کلّی تبدیل میشود. آگامبن چنین توضیح میدهد: «واژۀ درخت، بدون هیچ تفاوتی بر تمامی درختها دلالت میکند، تا آنجا که به جای تمام درختان تکین و وصفناپذیر، دلالت مناسبی را قرار میدهد». و با این کار تکینهها را به اعضای یک طبقه بدل میسازد – فرایندی که تقریبا صورتبندیِ جوامع سیاسی را تا جایی که عضویت، وابسته به خصوصیتهای مشترک است، یادآور میشود. از همین روی، زبان نیز همچون سیاست دائما در میان بیان کلّی (و مظاهر عمومیاش) و تکینگیِ آن دسته از نهادها و گونههای معیّن گرفتار است، که مادام که آنها زمینۀ همین کلیت هستند، به میزان زیادی توسط همان بازنمایی میشوند. با توجه به این مسئله، آگامبن چنین استدلال میکند که مفهومی وجود دارد که از این تناقض میگریزد، یعنی «نمونه» که «نه خاص است و نه عمومی، نمونه چیزی تکین است که خود را همانگونه مینمایاند»، به عبارت دیگر، نمونه یک عضو عادی از مجموعه و در عین حال، معیار و معرّف آن مجموعه است. نمونه با ارائۀ معیارهای دربرگیرندگی منحصر به خود، به شکلی رازآلود و مبهم «در کنارِ…» مجموعهای که تا حدود بالایی آن را بازنمایی میکند، باقی میماند، نه بهطور کامل در مجموعهای قرار دارد و نه بهطور کامل از آن جدا است. اهمیت این ساختار در آثارِ بعدی آگامبن نیز مشهود است، زیرا که نهتنها این دربرگیرندگی و عدم دربرگیرندگی ابهامآمیز را به شکلی آشکار در «هوموساکر» (که در آن بر خصلتِ پارادوکسیکال حاکمیت تمرکز میکند) نشان داده، بلکه مفهوم پارادایم، آشکارا نقشی فزاینده در تلاشهای آگامبن برای مشخصکردن روششناسی نظریاش دارد.
در «هوموساکر»، آگامبن از کاری که در «اجتماع آینده» آغاز کرده فراتر میرود تا تحلیل سیاسیاش را بهوسیلۀ ساختار منطق حاکمیت که با نمونه در یک راستا قرار دارد، گستردهتر سازد. با در نظر داشتنِ تئوری کارل اشمیت در باب حاکمیت بهعنوان وضعیت استثنائی -جایی که حکومت، اگرچه در نظم سیاسی قرار دارد، علاوه بر آن نقشی اساسی نیز در بیرون از سیستم دارد که از آن طریق یک فرد میتواند تعلیق قانون را اعلام کند- آگامبن نشان میدهد همانگونه که نمونه از آنچه که عضوی از آن است جدا شده، بنابراین حکومت نیز در نظام قضائی/حقوقی در ارتباط با حالتی که یک فرد در آن استثنا است باقی میماند. وی چنین استنتاج میکند که «از این دیدگاه، استثناء در جایگاهی برابر با نمونهای قرار دارد که سیستم را شکل میدهد». در سراسر پروژۀ «هوموساکر»، آگامبن طیف گستردهای از نمونگیها را ارائه میکند که شرایط مبهم آنها منطقِ حاکمیت را «همانگونه که هست» مشخص نمیسازد، بلکه در عوض منطقی از زیست-سیاست را توضیح میدهد که استثنای حاکمیت آن را توأمان آشکار و پنهان میکند. یکی از بحثانگیزترین این نمونهها، اردوگاه زندانیان سیاسی است که وی از آن بهعنوان «مثال بنیادینِ زیست-سیاست غرب» یاد میکند. آگامبن در بابِ اردوگاهها، نه بهعنوان یک رویداد غیرمتعارف تاریخی، بلکه از منظر شرایط متداول حیاتِ سیاسی، اینگونه استدلال میکند که وضعیتِ بودنِ بیرون از قانون که این اردوگاهها پدید میآورند، اندک اندک وارد تمامی ساحاتِ اجتماعات مدنی شده است؛ و البته جای تعجب ندارد که مدعای او انتقاداتی نیز برانگیخته است.
این مسئله که یک اردوگاه، پارادایمی برای حیاتِ سیاسی مدرن است به چه معناست؟ پارادایم به چه مفهومی در اینجا به کار رفته است؟ برای پاسخ به این پرسشها و برخی از سوءتفاهمات پیرامون روششناسیِ تاریخی آگامبن، بسیاری از مصاحبهها و نوشتههای اخیر او در راستای تصریح این مسئله است که چگونه این پارادایمها مناسب رویکرد روششناسانهاش هستند. یکی از مهمترین نتایج این تفکرات، کتاب «امضای همهچیز» است، کتابی که به روششناسی اختصاص یافته و با فصلی طولانی به نام «پارادایم چیست؟» آغاز میشود. واضح است که ابتدا پارادایم باید در اصطلاحشناسی آگامبن در ارتباط با اندیشههای میشل فوکو شناخته شود. آگامبن در آثار اولیۀ خود نیز از موارد تاریخی بههمپیوسته استفاده کرده؛ لذا استفاده از این پارادایمهای تاریخی را نباید با پروژههای -صرفاً- تاریخنگارانه اشتباهاً یکی گرفت. مانند تحلیلهای فوکو نسبت به برجهای دیدهبانی زندانهای قدیم، تمامی مواردی که در تحقیقات آگامبن جمع شدهاند -هوموساکر، موسلمان1 و اردوگاه زندانیان سیاسی- همگی دارای خصلتی دوگانهاند. آنها تنها رویدادهای تاریخی مجزا از هم نیستند، بلکه این ظرفیت را دارند تا بیشتر بهعنوان «نمونه» شناخته شوند. به عبارت دیگر، تواناییشان در «ایجاد زمینهای گسترده و مسئلهبرانگیز است که آنها آن را تشکیل میدهند و در عین حال قابل فهم میسازند».
آگامبن در تلاشی برای روشنکردن چگونگی کارکرد نمونهها، از فصل اول کتاب «امضای همهچیز» بهعنوان یک نشانه استفاده میکند. به معنای دیگر، گزارشی از تاریخچۀ این مفهوم ارائه میدهد که در آن ارسطو نخستین کسی معرفی شده بوده که جنبش منطقی خاص نمونه را تشریح میکند، ساختاری منطقی که آن را کاملاً از استنتاج و استقرا مجزا میسازد. ارسطو مینویسد: «نمونه نه حرکتی صعودی از جزء به کل است و نه حرکتی نزولی از کل به جزء، بلکه ارتباط میان اجزاست». بنابراین در آثار آگامبن، نمونه به ما «شکلی ویژه از دانش» ارائه میدهد که در نهایت ارتباط عام-خاص را در مقامِ شیوهای از استنتاج منطقی به چالش میکشد. تا جایی که نمونه از خاص به خاص حرکت میکند، شاخصۀ معرفتیاش، بیاتصال و ارتباط به هیچ طبقۀ عمومیای باقی میماند؛ از اینرو آگامبن پیشنهاد میکند که باید آنها را به شکل قیاسی درک کرد -تا جایی که قیاس، فرایندی ادراکی و معرفتی بوده که خاصها بدون هیچ ارجاعی به کلیّتِ عام، با هم در ارتباط باشند.
آگامبن توضیح میدهد که نمونه چیزی نیست جز غیرفعّالسازی و بیاثرکردن یک جزء خاص از کارایی متداول و معمولش، بهطوری که در آن واحد آن را تشکیل میدهد و قابل فهم میسازد. قانون این استفاده آن است که در جایی دیگر نمیتواند به نمایش درآید. در نتیجه هیچگاه نمونگیاش از خاصبودن انضمامیاش جدا نمیشود. با این پیشفرض که قوانین عمومی در مواردی مشخص کارایی ندارند، مسئلۀ پارادایم قرابت زیادی با نقد زیباییشناسی کانت دارد. نظر به این رابطه، آگامبن مینویسد: «شاید در هیچجا ارتباط متضاد میان مثال و کلیّت به مانند نقد قوّۀ حکم با قدرت بیان نشده است». در نظر کانت، ضرورتی که در داوریِ زیباییشناسی لازم است، بدون کمک قوانین عمومی به دست میآید؛ بنابراین وقتی فردی ادعا میکند که چیزی زیباست، این مسئله صرفاً «نمایش انفرادی مورد پرادیگماتیک آن است که قانونی را شامل میشود که به این شکل قابل اِعمال و استقرار نیست». متعاقباً، هنگامی که آگامبن در نوشتههایش از نمونهها استفاده میکند، این نمونهها در حقیقت چیزی بیشتر از وقایع تاریخی هستند که مورد ارجاع قرار گرفتهاند تا نوعی تبارشناسیِ تاریخی را مشخص کنند، یا به قول آگامبن: «آنها فرضیههایی نیستند که از طریق آنها بخواهیم مدرنیته را با ردیابیِ آن در یک خاستگاه و منشأ تاریخی توضیح دهیم»، بلکه کاربرد آنها اینطور طراحی شده تا «برخی از وقایع را که خویشاوندی خود را با هم از یاد بردهاند یا از چشم تاریخنویسان به دور ماندهاند قابل درک سازند». چیزی که قابل درک و فهم شده شکلی قیاسی و شاید تحلیلی از دانش است که از طریق آن، زمان حال شناخته میشود؛ و نه میتوان آن را با ارجاع به خاستگاه توصیف کرد و نه از طریق قوانین آن منتقلش ساخت. با این تفاسیر پارادایمها بیش از آنکه تلاشی برای فهم رویدادهای گذشته باشند، کلید فهم زمان حال را باز میکنند.
* این مقاله ترجمهای است از مدخل PARADIGM/EXAMPLE نوشتۀ Steven DeCaroli در:
The Agamben Dictionary /Edited by Alex Murray and Jessica Whyte. Edinburgh University Press, P 144.
1. آگامبن اصطلاح Musslemen را طی یک مکانیسم استعاری، از مسلک قدریگرایی اسلامی برگرفته است. او واژه موسلمان را برای توصیف آندسته از زندانیان در آشویتس به کار میبرد که با جیرۀ اندک غذایی متحمل کارهای طاقتفرسا و کشنده میشدند و با این توصیف همواره در مرز زندگی و مرگ قرار داشتند.
source