مونتاژی که طی آن، پرمپوان این ماجرا را توضیح میدهد، متاثر از جدیت اجرای بازیگر و تاکیدهای موسیقی دراماتیک اثر، به کمدیِ ناخواسته تبدیل میشود! همهچیز، به آیتمی از یک برنامهی طنز تلویزیونی شباهت دارد که کلیشههای داستانگویی آثار جریان اصلی را از طریق نمونهای اغراقآمیز و باورنکردنی، هجو میکند؛ با این تفاوت که این صحنه، نقطهای مهم و تعیینکننده در مسیر روایت اثری است که خودش را حسابی جدی گرفته!
ثروتمند بودن پرمپوان و پافشاری او روی ایدهی متظاهرانهی بیارزشی که به قیمت جان انسانی دیگر ختم شده، قرار است به خوانش سیاسی متن مربوط شود. همچنین، ربط داشتن گذشتهی تاریک قهرمان به مرگ یک کودک، قرار است ازخودگذشتگی او برای نجات کودکی دیگر در پایان فیلم را زمینهچینی کند (این تنها ایدهای است که سازندگان پلتفرم برای جمعبندی یک داستان میشناسند). این الگوی کاشت-برداشت مضحکی که فیلمنامهی پلتفرم ۲ با توسل به بیمعناترین ایدهها و به بیسلیقهترین شکل ممکن قصد پیادهسازیاش را دارد، ناشی از درکی مکانیکی و مبتذل از داستانگویی است.
کاش مشکلات متن پلتفرم ۲ اینجا تمام میشدند؛ اما اینطور نیست! چرا که اصرار به قابلپیشبینی یا شفاف نبودن قصه، از روایت فیلم، آشوبی ناهنجار میسازد. تصمیمات گیجکنندهی اوروتیا در پلتفرم ۲ به تقلای پوچ کسی شبیهاند که در یک مسابقهی آواز شرکت کرده؛ اما چون توانایی خواندن ندارد، روی استیج کلهمعلق میزند!
source