فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
شرح لغت: سمر: به فتح اول و دوم افسانه /مگر شود: همانا میسر گردد، مگر در این جا قید تاکید است
تفسیر عرفانی:
میترسم اشک پردهی غم و اندوه را پاره سازد و این راز در عالم شهرت یابد. مقصود او از این شعر این است که عاشقان درگاه معشوق به واسطهی صبوری میتوانند به لقای یار نایل آیند، چرا که انتظار و صبر فرد را آبدیده میکند و او را لایق و شایستهی بارگاه الهی میسازد.
تعبیر غزل:
اکنون که فرصتی دست داده و موقعیتی فراهم آمده، از آن استفاده کن که شانس یک بار در خانهی هر کس را میزند. به خدا توکل کن و مغرور مشو.
source