محمد آزاد: مثلی هست به این مضمون که «جنگ جدی‌تر از آن است که به ژنرال‌ها واگذار شود». شاید بتوان با تسامح گفت اقتصاد نیز همین‌طور؛ تصمیم‌گیری درباره امور کلان اقتصادی ملی و بین‌المللی جدی‌تر از آن است که به اهل اقتصاد محول شود. این از کمی اقتصاددانان نیست، از صلاحیتی است که اقتصاد دانشگاهی از آن برخوردار نیست. قیمت حامل‌های انرژی در ایران ارزان است؛ از بنزین، گاز و گازوئیل تا برق. این تشخیصی است هرچند ساده، اما نظیری است از نتایجی که اقتصادخوانده بنا بر طبیعت دانش خود به آن می‌رسد‌.  روی کاغذ او می‌داند که قیمت -حال مفهوم قیمت هرچه می‌خواهد باشد- پایین است. او نتیجه می‌گیرد که مصرف بالای انرژی، بخشی‌ در نتیجه قیمت پایین انرژی است‌ و تا اینجا هنوز در حیطه مجموعه دانسته‌های اقتصادی قدم می‌زند، هرچند بدون آنکه اقرار کند، اندکی از علوم اجتماعی را هم به کمک گرفته است.

مرد اقتصادی می‌گوید به دقت سنجیده است که با توجه به درآمد سرانه ایران در مقایسه با دیگر کشورها و قیمت تمام‌‌شده انرژی در این سرزمین، قیمت انرژی باید بسیار بالاتر می‌بود و ما این را می‌پذیریم و همچنین می‌پذیریم که مصرف بالای انرژی در ایران به دلیل ارزان‌بودن قیمت است. با وجود این، یک جامعه‌شناس شاید تا این اندازه ساده به ماجرا نپردازد. شاید او در ساده‌ترین حالت، آن‌هم به استناد آمار، بگوید مردم تهران که کمتر یا بیشتر ایرانی نیستند و قیمت هم برای آنها تفاوتی نمی‌کند، متناسب با نرم جهان انرژی مصرف می‌کنند. در پاسخ اقتصاددان خواهد گفت به دلیل هزینه بالای زندگی، این اجبار به او تحمیل شده و مسئله همان هزینه است و لاغیر.

نزاع بر سر اینکه اقتصاد فرهنگ می‌سازد یا برعکس، زمانی آن‌قدر در جهان بالا گرفت و در نبرد کمونیسم و دنیای آزاد آن‌قدر فجایع به بار آمد که خلق‌الله قید بحث را زدند و اکنون شبیه کمدی مثل مرغ و تخم‌مرغ با آن برخورد می‌کنند.

این معترضه دو‌پاراگرافی برای نشان‌دادن آن به کار می‌آید که وقتی اقتصاد پای خود را اندکی، خیلی کم، حتی از مرز خود بیرون می‌گذارد -در حد این ادعا که جنس ارزان، پروای مصرف اسراف‌کارانه را از سر می‌اندازد- چه مشاجراتی را بالقوه به جامعه تحمیل می‌کند. حال اگر این قدم به بیرون از قلمروش بلندتر باشد و مدعی شود که تنها راه آنکه خلایق کم مصرف کنند، افزایش قیمت حامل‌های انرژی است، کار به کجا می‌کشد؟ بر فرض وجود سیاست‌مدارانی ایدئال، واکنش آنها که از نگرانی درباره حفظ کلیت زندگی جامعه و ملت خود ناشی است، قطعا به مهربانی و ساده‌گیری جامعه‌شناس نیست.

این روزها سخن‌گفتن از قیمت پایین انرژی در ایران، به مسابقه ملال‌آوری تبدیل شده است که بیشتر در مسیر لوث‌کردن ماجرا پیش می‌رود تا تذکر و تنبیه به ملت‌ و دولت.

هر روز کسی بلند می‌شود و مانند مزایده آثار هنری، عددی بزرگ‌تر از مصرف بالای انرژی و قاچاق معکوس رو می‌کند و پنج‌، شش ساعتی اسمش در تلگرام و اینستا می‌گردد تا نفر بعدی. اما جامعه‌شناس و سیاست‌مدار از دو جهت و با رده‌بندی متفاوت ممکن است بخواهند اقتصاد را به جای خود بازگردانند تا بروند و تشخیص بدهند ‌قیمت در نسبت با شرایط مساوی در کشوری مانند ایران بالا‌ست و همه نیز خواهند گفت سلمنا، قبول.

اما جامعه‌شناس می‌گوید مردم ایران تنبل و اسراف‌کار هستند و این گریبان‌گیری فرهنگ است نه اقتصاد. همه ایرانی‌ها، انرژی‌ و بسیاری چیزهای دیگر را هدر می‌دهند و تنبل هستند، چون مغز اقتصادی جامعه هیچ راهی را جز افزایش قیمت بلد نیست؛ نه ایده تربیت مردم را در سر دارد تا آن را به دیگر بازوی جامعه، نظام تربیت، گوشزد ‌کند و از بودجه آموزشی حمایت ‌کند و نه به صرفه‌جویی تکنولوژیک می‌اندیشد.

سیاست‌مدار ایدئال، مشکوک به این هیاهو می‌نگرد. او شاید به دیالوگ اقتصاددان و جامعه‌شناس با دقت گوش ندهد و تنها کلیات آن را در ذهن نگه دارد، اما می‌داند‌ وظیفه او حفظ اجتماع همچون ملتی واحد است بدون آنکه دچار هیچ‌گونه کمبود شود یا اختلالی در سیر طبیعی آن به وجود بیاید.

سیاست‌مدار ایدئال لزوما مدافع ارزان نگه‌داشتن انرژی نیست؛ در پی این است که اگر جامعه‌شناس قانع شد حداقل یکی از دلایل مصرف بالای انرژی در کشور قیمت است، چطور باید آن را افزایش داد که نه سیخ بسوزد و نه کباب.

او می‌داند تا هنگامی که مردم خویش را چونان اعضایی از پیکر ملت‌ یا اگر به انترناسیونالیسم برمی‌خورد، پولیس یا شهر در معنای وسیع و به تبع آن دولت حاکم بر آن نبینند، هیچ قدمی، حتی به صلاح خویش برنخواهد داشت -و این را جز تجربه، دانش مردم‌شناس به او آموخته است- و چه‌بسا سه هزار تومانی که در جیب اقتصاددان سبک است، در چشم او مانند آواری از مصیبت بنشیند‌.

جست‌وجوی یافتن راهی که به نفع ملتی یکپارچه است، وظیفه‌ای است که سیاست‌مدار ایدئال بر عهده دارد. چنین سیاست‌مداری هست؟

 

source