برای قهرمان شدن نیازی به خون شاهانه نیست
دیدیم که با مرگ نوذر و رسیدن تاج و تخت ایران‌شهر به افراسیاب، نبردهای مختلفی میان ایران و توران شکل گرفته که با کمک پهلوانان ایرانی منجربه عقب‌نشینی افراسیاب شده و در نهایت به پایان یافتن سلسله پیشدادیان می‌انجامد.
در دوران پیشدادیان شاهد بودیم که قهرمانانی نظیر کاوه آهنگر که از نژاد شاهان نبودند، موفق شدند نقش مهمی در آزادی مردم ایران و کوتاه کردن دست حاکمان ستمگر و خون‌خوار از تاج و تخت داشته باشند که در این مقاله به بررسی برخی از این قهرمانان و نقش آنها در داستان‌های اساطیری ایرانی می‌پردازیم.
یکی از نام‌آورترین قهرمانان اساطیر ایرانی آرش کمان‌گیر یا آرش شیواتیر است که بزرگ‌ترین تیرانداز در داستان‌های قهرمانان تمدن ایران محسوب می‌شود. نام آرش در یشت‌ها (نام بخشی از کتاب اوستا) که کهن‌ترین منبعی است که به نام آرش و تیراندازی او اشاره می‌کند، به تیز-تیر ترجمه می‌شود.
همان‌طور که هفته گذشته گفتیم در همسایگی ایران دشمنی کینه‌توز به نام افراسیاب حضور داشت که خواهان گرفتن انتقام خون پر وعموی خود از منوچهر بود. افراسیاب بارها و بارها به ایران لشکرکشی می‌کند و حتا بعدها موفق می‌شود نوذر، که جانشین منوچهر شده بود را نیز به قتل برساند. اما پیش از این وقایع در زمان حکومت منوچهر، در طی این لشکرکشی‌ها مکرر افراسیاب بخشی از خاک ایران به سلطه توران در می‌آید و آتش نبرد سوزان‌تر می‌شود تا جایی که هر دو پادشاه، افراسیاب از توران و منوچهر از ایران تصمیم به صلح موقت می‌گیرند و بنا می‌شود مرز خاک ایران و توران را با پرتاب تنها یک تیر مشخص کنند به این ترتیب که تا جایی که تیر بر زمین نشیند خاک ایران و پس از آن خاک توران خواهد بود.
برای انجام این کار حیاتی ایرانیان بهترین و مشهورترین تیرانداز را احضار می‌کنند که کسی نبود جز آرش کمان‌گیر، پهلوانی جوان، قدرتمند و تن‌درست. آرش به میدان آمده و وقتی شاهان او را به عنوان تیرانداز تیر سرنوشت‌ساز می‌پذیرند، آرش به درگاه اهورامزدا دعا می‌کند و از اهورامزدا می‌خواهد که درازای جانش به او یاری دهند تا خاک ایران را از چنگ بیگانه حفظ کند. اهورامزدا فوراً درخواست آرش را پذیرفته و به این ترتیب آرش با کمانش آماده می‌شود.
آرش همه وجود خود را با یاد خاک و سرزمین ایران به تیر بخشیده و سپیده‌دم تیر را از کمان خلاص می‌کند. سروش، ایزد باد به دستور اهورامزدا به یاری آرش آمده و تیر را با چنان سرعت و قدرتی پرتاب می‌کند که از کوه‌ها گذر کرده و سرانجام در زمان غروب آفتاب در سرزمین بلخ در کنار جیحون بر بلندترین درخت گردوی عالم می‌نشیند و مرز ایران و توران را مشخص می‌کند.
از آرش قهرمان پس از پرتاب این تیر چیزی باقی نمانده و او هستی خود را به آن یک تیر می‌بخشد تا خاک ایرانِ پاک را گسترده‌تر کند.
کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر بر ساختید
نبینید رویش مگر با سپاه
ز پولاد بر سر نهاده کلاه
ابا گرز و با کاویانی درفش
زمین کرده از سُمّ اسپان بنفش
سپه‌دار چون قارن رزم‌زن
چو شاپورِ نستوه شمشیرزن
کارن پسر کاوه آهنگر و یکی از پهلوانان بزرگ ایرانی در شاهنامه است. طبق شاهنامه کارن فرزند کاوه آهنگر است که سپه‌دار ارتش ایران از زمان پادشاهی فریدون تا کی‌قباد می‌شود. کارن بسیار شجاع و همواره پیروز در میدان نبرد بود، به همین دلیل به او کارن رزم‌زن می‌گفتند. وی دارای دختری به نام ویس می‌شود که در منظومه‌ای اثر فخرالدین اسعد گرگانی داستان عشق او و رامین به شکل یکی از از شاهکارهای ادب فارسی و جهان توصیف می‌گردد.
پس کشته شدن ایرج به دست بردارانش سلم و تور حاکمان سرزمین‌های کوچک‌تر گرد هم جمع شدند و به یاری منوچهر آمدند تا بتواند انتقام اجدادش را بگیرد و وارث تخت پادشاهی شود. در میان این حاکمان کارن نیز حضور دارد که با لشکری به یاری منوچهر آمده و تور و سلم را شکست می‌دهند.
شاپور پسر نستوه نیز در میان این لشکریان حضور داشته که او نیز شمشیرزنی ماهر بود و در میان قهرمانانی که به منوچهر برای گرفتن انتقام اجداد و جایگاهش کمک کردن حضور داشت اما در نبردی دیگر با لشکر افراسیاب تا آخرین نفس مبارزه کرده و به‌دست سربازان توران کشته می‌شود.
گرشاسب (با گرشاسب پسر زَو، آخرین پادشاه سلسله پیشدادیان، اشتباه گرفته نشود) یکی از پهلوانان کهن ایرانی است که به اساطیر ایرانی پیش از زرتشت مربوط می‌شود اما به مرور زمان به روایت‌های دینی وارد می‌شود.
گرشاسب پسر ثریته (سریت) است که تواناترین مرد خاندان سام به حساب می‌آید. طبق داستان‌های اساطیر ایرانی ثریته به سومین شخصی است که موفق به فشردن گیاه هوم می‌شود و در ازای این کار صاحب دو پسر می‌شود یکی اورواخشیه (به معنای قانون‌گذار) و دیگری گرشاسب (به معنای پرزور و نیرومند).
روایت گرشاسب مربوط پس از جمشید و فریدون و پیش از زرتشت است که بخشی از فرّه جمشید را دریافت می‌کند. به داستان ضحاک برمی‌گردیم که فریدون به دستور اهورامزدا او را به قتل نمی‌رساند و او را در غاری در دماوند به بند می‌کشد. در هزاره پایانی جهان گفته می‌شود که ضحاک از بند آزاد شده ولی به دست گرشاسب نابود می‌شود.
داستان‌های دلاوری‌های گرشاسب با پیروزی بر اژدهای شاخ‌دار آغاز می‌شود و با داستان‌هایی نظیر کشتن دیوها، رام کردن باد و از میان بردن راه‌زنان غول‌پیکر ادامه می‌یابد. گرشاسب با فریب خوردن از یک پری، آتش را آلوده کرده و به آن بی‌احترامی می‌کند که در ازای این عمل به خوابی فرو رفته و تا هزاره پایانی در خواب باقی می‌ماند.
گفته می‌شود که در این دوران ایزدان و امشاسپندان‌ از پیکر گرشاسب محافظت می‌کنند تا در هزاره پایانی که ضحاک خود را از بند آزاد می‌کند، به دستور امشاسپندان از خواب بیدار شده و ضحاک را با گرز مخصوصش نابود کند.
گرز گرشاسب در نسل‌های بعدی به سام نریمان و از او به زال دستان می‌رسد که در نهایت صفت‌های پهلوانی و گرز گرشاسب در رستم دستان دوباره زنده می‌شوند.
از تبار گرشاسب، نریمان و از تبار نریمان پسری به نام سام متولد می‌شود که یکی از پهلوانان اسطوره‌ای ایران است. در زمان منوچهر سام در کنار کارن، شاپور و سایر حاکمان حضور می‌باید و به فرمان فریدون به دادخواهی برای ایرج به یاری منوچهر می‌شتابد.
داستان‌های پهلوانی سام شامل نبردهای پی‌در‌پی با دیوان مازندران و گرگساران می‌شود اما داستان مهم زندگی او داستان رها کردن پسر سپیدمویش است که سام در بدو تولد پسرش از وجود او شرمسار شده و نوزاد را در دامنه کوه البرز رها می‌کند، اما سیمرغ که بر فراز البرز لانه دارد با دیدن نوزاد، او را به لانه خود برده و پرورش می‌دهد.
نوزادی سپیدموی که مایه خجالت پدر شده و سام نریمان تصمیم می‌گیرد او را در دامنه البرز رها کند توسط سیمرغ پرورانده شده و به جوانی پیل‌تن و سپیدموی تبدیل می‌شود. سام غمگین و شرمنده از پروردگار طلب بخشش می‌کند و به این ترتیب سیمرغ از زال می‌خواهد که به نزد پدرش بازگردد اما یکی از پرهای خود را جدا کرده و به زال می‌دهد تا در زمان نیاز با آتش زدن آن سیمرغ را فرا خواند.
سام نریمان با دیدن فرزند خود خوشحال شده و فرمانروایی زابل را به او می‌سپارد در حالی که خودش برای یاری منوچهر در سرکوب کردن دیوهای مازندران رهسپار دربار پادشاه می‌شود.
گذر زال به کابل افتاده و در آنجا دل به دختری از نژاد ضحاک می‌بندد به نام رودابه و رسیدن این دو به یکدیگر مجموعه‌ای زیبا از اشعار عاشقانه در شاهنامه را از آن خود می‌کند چرا که زال از نسل فریدون و رودابه از نسل ضحاک است و پیوند آنها مورد قبول بزرگان نیست.
در نهایت اما با مژده ستاره‌شناسان به خوب بودن عاقبت پیوند زال و رودابه سرانجام آنها به هم می‌رسند.
هوا را به شمشیر گریان کند
بر آتش یکی گور بریان کند
کمر بستهٔ شهریاران بود
به ایران پناه سواران بود
زال و رودابه صاحب فرزندی می‌شوند که رودابه در هنگام زادن او از درد از حال می‌رود و زال درمانده شده و پر سیمرغ را آتش می‌زند. سیمرغ در چشم‌به‌هم‌زدنی ظاهر شده و با راهنمایی‌هایش با شکافتن پهلوی رودابه پسر زال را به دنیا می‌آورد که این پسر رستم نام می‌گیرد.
رستم مهم‌ترین پهلوان و بزرگ‌ترین شخصیت حماسی شاهنامه فردوسی است. می‌توان او را با هرکول در اساطیر یونان یا جدش گرشاسب پهلوان نامی اوستا مقایسه کرد. رستم در شاهنامه امید ایرانیان، پناه پهلوانان و کمربسته شهریاران توصیف شده و ابرقهرمانی است که هیچ‌چیز و هیچ‌کس مانع او در انجام مسئولیتش نمی‌شود.
زمانی که رستم بزرگ می‌شود در دلیری و زورمندی مانند ندارد و برای خود اسبی برمی‌گزیند که رخش نام می‌گیرد و بهای این اسب تمام مرز و بوم ایران‌زمین است. در داستان‌های رستم که در هفته‌های آتی بررسی خواهیم کرد می‌بینیم که رخش همواره یار و یاور رستم بوده و در نبردهای مختلف به رستم کمک می‌رساند.
از رستم، قهرمان بزرگ ایران‌زمین سخنی در اوستا وجود ندارد و روایت‌های مختلفی از او وجود دارد که گروهی معتقدند او پیرو آیینی کهن و پیش از زرتشت بوده و گروه دیگر اعتقاد دارند که او در اصل قهرمان اساطیر سکایی می‌باشد (قومی آریایی مستقر در شمال ایران که بعدها در سیستان یا سکستان مهاجرت می‌کنند) اما در هر صورت رستم قهرمانی است که در لحظه‌های سخت و دشوار به داد ایرانیان آمده و گرد غم را از چهره آنها زدوده است.
مو به تنم سیخ شد موقع خوندنش، درود بر شما
دوستان حالا که صحبت اساطیر ایران هست گفتم یه فکت بگم!
سری انیمه های fate راجب افرادی هستن که تو مسابقاتی شرکت میکنن برای برنده شدن یه جام که هر آرزویی رو برآورده میکنه
وبرای این کار میتونن هر فرد اسطوره ای رو احضار کنن
حالا این مهم نیست
این مهمه که داخل این سری ۲ شخصیت ایرانی دیده شده که یکیشون آرش کمانگیرکو اون یکی حسن صباح(رئیس فرقه حشاشین)هست!
حسن صباح:
https://s2.uupload.ir/files/1542_93uw.jpg
آرش کمانگیر:
https://s2.uupload.ir/files/016_arashi_1_o0kz.png
واقعا طراحی خفنی دارن
اسپویل:
آرش کمانگیر مثل داستان خودش جونشو از دست میده تو انیمه!
یعنی با پرتاب یه تیر قدرتمند جون خودشو از دست میده و تمام خچقدرتشو ت اون تیر میزاره
تا جلوی یه جور هیولا رو بگیره
داستان آرش کمانگیر خیلی عالی یه
فکر کن یه باری بسازی بنام زال وای خدا چقد شاهکار میشه از بدنیا اومدن زال تا بدنیا اوردن رستم و میرسی به هفت خان که گاد اف واری میشه برا خودش
اگه یه بازی عین گاد آف وار با این اساطیر بسازن عالی میشه
پس اسم های سام و کارن از شاهنامه اومدن !
ممنون خانم احمدی مقاله عالی ای بود 🌹🌹
مطالب و عکس های بسیار زیبا، اشعار حماسی و درود و سپاس
چه عکس های خفنی
خیلی زیبا هستن
از تصویر سازی های شاهنامه اصلی متنفرم
واقعا مزخرف هست
ولی این آرت ها خیلی خفنن!👌
اون تصویری که برای زال گذاشتین 🌚
جان؟!؟
یکم جا خوردم فقط دیدم اسامیشون هست😐
به هیچ کس اعتماد نکنید!
نرم‌ افزار‌های رایگان اورکلاک کردن پردازنده و کارت گرافیک

source

توسط digitalwebmaster